به اعتقاد بسیاری از متخصصان؛ یک برند با از دست دادن محتوا و ارزش‌های خود ( نشانه مرگ یک برند )، رو به افول می‌رود.در ذیل و به اختصار به مواردی اشاره می کنیم که اغلب آنها نشانه‌هایی هستند که با دیدن یکی یا چند نمونه از آن‌ها باید احساس خطر جدی کرد:

 

1. محصول یا خدمات جدید شما شکست خورده است. اگر این ادامه یک الگوی جاری است و نه فقط یک مورد، پس شما ارتباطتان را با مخاطب از دست داده‌اید، یا برای جلب توجه آن‌ها ناموفق بوده‌اید یا جایگزین شده‌اید.

2. مشتریان در حال رفتن هستند. شما مطلع نشده‌اید یا اهمیتی نداده‌اید.

3. حس قرار گرفتن در موقعیتی که برای جایگاه شما مناسب است را ندارید. (در هر چیزی)

4. شما تنوع را به امید جذب کارهای بیشتر پیش می‌گیرید ولی هرچه انجام می‌دهید فقط هزینه در بر دارد.

5. شما داستانی ندارید.

نمی‌توانید تنوع ایجاد کنید. شما فقط برای یک چیز با یک قیمت ایستاده‌اید. یا تنوع ایجاد نموده‌اید ولی آنچه را که برای کسب تغییری معنادار لازم است انجام نمی‌دهید. بیش از حد فکر کردن راجع به یک مشکل سبب می شود تا شما اوقات سختی را سپری کنید و به جای دست به کار شدن و رسیدن به هدفتان، در پله اول درجا بزنید.

6. به توسعه ادامه می‌دهید، با این توقع که فروش در برخی موارد به ظرفیت مورد نظر برسد. ولی نمی‌رسد.

7. محصول شما ضعیف است – ولی در محل شما همه معتقدند که مشتری آن را نمی‌فهمد.

8. محصولات نادرست را به چرخه برگردانده‌اید – افت فروش در هر فصل را شاهد هستید.

9. از شما پیشی گرفته‌اند یا سهم شما توسط دیگران غصب شده است (فناوری/خدمات/ایده)

10. شما برنامه‌ای برای رشد ندارید. فقط یک برنامه جاری دارید. (شاید حتی آن را هم نداشته باشید)

11. هزینه‌های خارجی دارند شما را از پای در می‌آورند. نه با آن‌ها می‌توانید زندگی کنید و نه بدون آن‌ها.

12. شما برنامه رشد دارید ولی مدل کسب‌وکار مشخصی ندارید. (دست کم آنچه را که مردم دوست دارند به آن بچسبند را ندارید)

13. به طور پیوسته زمان و سرعت خود را از دست می‌دهید. انرژی‌تان تمام شده. همه (پرسنل) احساس می‌کنند برای جنگیدن خسته‌اند.

14. عاشق تمایلات و گرایشات خود هستید – همیشه منتظر موج بعدی هستید.

15. معماری برند شما برای مصرف‌کننده گیج کننده است – نام‌های فراوان محصولات، زیر برندها، لوگوها، واژه‌ها و غیره، که برای جلب توجه و کسب سهم بازار تلاش می‌کنند.

16. اصول اخلاقی شما مردم را ناراحت می‌کند. بد یا تند رفتار می‌کنید، اما حتی زمانی که این موضوع به شما گفته می‌شود قادر به جذب انتقادها یا درک بی‌مسئولیتی‌هایتان نیستید.

17. همه بر رسیدن به بودجه تمرکز کرده‌اند. این تنها چیزی است که افراد به آن اهمیت می‌دهند.

18. از گوشه و کنار می‌زنید – از بهداشت، امنیت، زنجیره تأمین و هر جا که فکر کنید می‌توان هزینه را کاهش داد.

19. قادر به برقراری تعادل بین عرضه و تقاضا نیستید. همچنین در حال از دست دادن سهم بازار خود هستید.

20. کمتر از گذشته خود و یا کمتر از رقبایتان ، با مشتریان در تماس هستید.

21. به معیارهای اشتباه بیش از حد توجه نشان می‌دهید.

22. به اندازه کافی درباره خریداران خود نمی‌دانید.

23. دارید محو می‌شوید. رقبایتان کمتر از جانب شما نگران هستند و کمتر از سابق هم به شما توجه می‌کنند. به راحتی از شما کپی‌برداری می‌کنند و آن‌هایی که لحظه‌ای برایشان وقت نمی‌گذاشتید اکنون بهتر از شما عمل می‌کنند.

24. شما به مشتری در چارچوب‌های خودتان اهمیت می‌دهید نه آن‌ها، زیرا به خدمات مشتری به عنوان هزینه می‌نگرید.

25. محصول شما یا هسته اصلی آن که مایه انتفاع شماست به زودی از رده خارج می‌شود یا محدودیت‌هایی بر آن وضع می‌شود. این روز خواهد آمد و همه این را می‌دانند. شما برنامه جایگزینی ندارید. شما به شدت وابسته به لابی کردن برای دفع چنین موارد اجتناب‌ناپذیری هستید.

26. شما برای موفق شدن دروغ می‌گویید و همه این را می‌فهمند.

27. کسل‌کننده شده‌اید. شما بیشتر به چیزهای امتحان شده و ملموس چسبیده‌اید تا نوآوری‌ها.

28. در یک بحران هویت گرفتار شده‌اید. نمی‌توانید تصمیم بگیرید که چه کسانی مشتری شما هستند. به همان بازاری که می‌شناسید چنگ انداخته‌اید اما بازار جابه‌جا شده و شما میلی به دنبال کردن آن ندارید.

29. مدیر اجرایی (مدیرعامل) شما نمی‌تواند به طور واضح و شمرده توضیح دهد که برند شما برای چه منظوری وجود دارد. و قادر نیست که قهرمان نهایی برند باشد

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *