تداعیات ذهنی از نقاط افتراق

ویژگی ها و مزایایی که مصرف کنندگان در ذهن خود با برند آمیخته می سازند و بر اساس تداعیات ذهنی مثبت خود از آن ها به این باور می رسند

که این برند از رقبا برتر است.

اگر چه هر مشتری می تواند تداعیات بی شماری از یک برند را در ذهن داشته باشد، امابر اساس مدل CBBE تمامی این تداعیات ذهنی را

به دو دسته ی کارکردی (مرتبط با عملکرد) و انتزاعی (مرتبط با تصویر ذهنی مشتری) تقسیم می کنیم.

مفهوم POD با بسیاری از فعالیت های شناخته شده بازاریابی تشابهات زیادی دارد.

به عنوان مثال: رویکردی نظیر ارائه ی گزینه های منحصر به فرد در فروش محصول (USP)

که اولین بار توسط موسسه ی تبلیغات Ted Bates در سال 1950 معرفی شد، رویکردی مشابه و کاملا شناخته شده است.

منطق اصلی رویکرد USP بر این است که آگهی های تبلیغاتی باید دلیل جذابی برای خرید محصول ارائه کنند و مشتری ها دریابند

که محصولات رقبا قادر به ارائه ی این جذابیت نیستند.

بر اساس این رویکرد،آگهی های تبلیغاتی به شیوه ای طراحی می شوند که بتوانند بر این مزیت منحصر به فرد و متمایز تاکید کنند

و نیازی به بهره گیری از سایر خلاقیت ها نداشته باشند

SCA بر توانایی شرکت در کسب مزیت در ارائه ی ارزش برتر به مشتری ها در بلند مدت تاکید دارد.

مفهوم این رویکرد تا حدودی گسترده تر از دیدگاه تعریف نقاط افتراق از رقبا است.SCA بر پایه ی فعالیت ها ی بنیانی کسب و کار

نظیر فعالیت های تولید یا سیاست های منابع انسانی سازمان شکل می گیرد.

اما هر دو بر اهمیت تمایز در محصولات یا شیوه ی ارائه ی آن ها تاکید دارند.

به این ترتیب مفهوم POD تا حد زیادی با هر دوی این رویکردها(SCA و USP) منطبق است و بیان می کند که

برند باید بتواند تداعیات ذهنی قدرتمند،مطلوب و منحصر به فردی را ارائه دهد تا خود را از سایر برندها متمایز سازد.

انتخاب برند توسط مشتری ها اغلب به تدایات ذهنی آنها ارز تمایزات ادراک شده بستگی دارد.

برند سوئدی IKEA با انتخاب محصول های تجملی و لوکس مبلمان و اثاث منزل و تغییر در سیاست های قیمت گذاری خود

توانست بازار بزرگی را رای محصولات خود بیافریند.

و توانست محصولات شیک و با کیفیت را با قیمت مناسب به مشتری ها ارائه دهد و این نقطه ی افتراق این برند است.